💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡
مقصود از “باور” تنها طرز تفکر، دیدگاه، نظر، نگرش، یا عقیدهی فرد نیست، بلکه باور معرف عمل همزمان “فکر کردن، احساس کردن و رفتار کردن” است، زیرا این فرایندها با یکدیگر روی میدهند و تأثیر چشمگیری بر یکدیگر میگذارند. او معتقد است که منطقی(عقلانی) بودن همان فکر کردن، عمل کردن و احساس کردن به گونهای است که انسان را برای رسیدن به اهداف و مقاصد اصلی ترغیب میکند.
💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡
باورهای فرد دربارهی مفهوم خودش به طور کلی تمام باورهای دیگر و نحوهی رفتارش را تحت تأثیر قرار میدهد. دیدی که فرد دربارهی خودش چه شایستگی و چه عدم شایستگی، ارزشمند و یا بیارزش بودن، تأثیر زیادی بر باورهای دیگر و نحوهی رفتار او با دیگران دارد. باورها بر طبق میزان تأثیرشان در زندگی فرد طبقهبندی میگردند. بر این اساس بعضی از آنها نقش بسیار مهمی در زندگی دارند، در حالی که باورهای دیگر از اهمیت کمتری برخوردارند.
💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡
اهمیت یک باور در تعداد ارتباطاتی که آن باور با دیگر باورها دارد منعکس میگردد و از طریق این ارتباطات، گسترهی تأثیرگذاری باور مشخص میشود. الیس معتقد است که رفتار و عواطف انسان، ناشی از باورها و اعتقادات و طرز تفکر اوست. در حقیقت این باورهای انسان است که نوع، وضعیت و شدت عاطفه و رفتار او را تعیین میکند. عقاید و باورها که به نظر الیس عامل اصلی کیفیت واکنش عاطفی فرد به وقایع و حوادث هستند به دو دستهی کلی منطقی و غیرمنطقی تقسیم میشوند
💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡🤔💡
🔴باورهای غیر منطقی یک ذهن چیست؟
🔳1. همه افراد جامعه باید مرا دوست بدارند و تأییدم کنند.
🔳2. برای اینکه فردی ارزشمند و محبوب باشم، باید در همه زمینهها توانمند و بالیاقت بوده، در همه عرصهها باید پیشرفت کنم و دستآوردهای قابل توجهی کسب کنم.
🔳3. جهان باید جایگاه عدل و انصاف بوده، همیشه باید با من خوب رفتار شود.
🔳4. باورها و ارزشهای دیگران باید مشابه باورها و ارزشهای من باشد. دیگران باید کارها را همانطوری انجام دهند که من انجام میدهم.
🔳5. افراد خاصی وجود دارند که بدذات و شرورند. آنها باید برای رفتارهای زشت خود بهشدت مذمت و تنبیه شوند.
🔳6. من وقتی از عهده کاری به خوبی برنیایم، نمایانگر این است که آدم بدی هستم؛ یک شکستخورده و یک آدم احمق.
🔳7. روزگار باید آنچه را من لازم دارم برایم فراهم سازد. زندگی بایست آسوده و راحت باشد. من نباید سختی بکشم یا رنج ببرم.
🔳8. اگر امور و وقایع زندگی آنطور نباشد که من میخواهم، موجب نهایت بدبختی میشود و فاجعهانگیز خواهد بود. وقتی امور بر وفق مراد نباشد، احساس شادمانی و خرسندی در زندگی محال است.
🔳9. اجتناب کردن از مشکلات، آسانتر از رویاروشدن با و حل و فصل نمودن آنهاست.
🔳10. ناخشنودی و بدبختی من بهوسیله عوامل بیرونی (خارج از کنترل من) به وجود آمده است.
🔳11. اگر این احتمال وجود داشته باشد که واقعه ناگواری در زندگی من ممکن است رخ بدهد، از هماکنون باید آماده باشم و بکوشم تا امکان به وقوع پیوستن آنها را به تأخیر اندازم یا از آنها جلوگیری کنم.
🔳12. برای هر مشکل و مسئلهای همواره یک راهحل کامل و درست وجود دارد. اگر من نتوانم به آن راهحل دست یابم، بسیار وحشتناک و فاجعهآمیز خواهد بود.
🔳13. تجارب و وقایع گذشته و تاریخچه زندگیام تعیینکننده مطلق رفتارها و خصوصیات کنونی من هستند. اثر گذشته را در تعیین رفتارهای کنونیام نمیتوانم نادیده بگیرم.
📍✔️الیس این باورهای سیزدهگانه را در چهار مقوله کلی طبقهبندی کرده است.
به اعتقاد او چهار مقوله باور ناسالم، هسته مرکزی تمام مشکلات روانشناختی هر فرد را تشکیل میدهند:
▪️1. پرتوقعی (انتظار غیرمنطقی)
▪️2. فاجعهپنداری (وحشتناک دیدن وقایع)
▪️3. سطح پایین تحمل ناکامی (بیتحملی)
▪️4. کمارزش شمردن خود
حالا بپردازیم به مهم ترین باور های غیر منطقی و جایگزین منطقی آنها
– من به عشق و تأیید افراد مهم نیازمندم:
باور منطقی: عشق و تأیید بسیار دلپذیر است و در شرایط مناسب به دنبال آن خواهم بود؛ اما آن ها از واجبات نیستند، من بدون آن ها نیز می توانم زندگی کنم.
۲- برای ارزشمند بودن به عنوان یک انسان، باید به موفقیت در هر کاری که می کنم بدون هیچ اشتباهی دست یابم:
باور منطقی: من همواره سعی می کنم تا حد ممکن به موفقیت دست یابم؛ اما شایستگی عدم شکست، غیرواقعی است. بهتر است که خود را جدا از عملکرد خود، به عنوان یک انسان بپذیرم.
۳- افراد باید همواره کار صحیح را انجام دهند، زمانی که کاری آسیب زا انجام می دهند، باید سرزنش و تنبیه شوند:
باور منطقی: ناخوشایند است که گاهی افراد کارهای نادرست انجام می دهند، اما انسان کامل نیست و ناراحت کردن خودم در حقیقت تغییری ایجاد نخواهد کرد.
۴- وقایع باید طبق آنچه می خواهم باشد و در غیر این صورت زندگی غیرقابل تحمل خواهد بود:
باور منطقی:هیچ قانونی وجود ندارد که بگوید هر چیز باید آنگونه که میخواهم اتفاق بیفتد. ناامید کننده است، اما می توانم این را درک کنم؛ به خصوص برای جلوگیری از فاجعه.
۵- ناراحتی من به واسطه اتفاقات خارج از کنترل من به وجود آمده اند و در نتیجه کار زیادی نمی توانم برایش انجام دهم:
باور منطقی: عوامل خارجی بسیاری در کنترل من نیستند، اما این ها افکار من هستند (نه عوامل خارجی) که باعث احساسات من می شوند و می توانم بیاموزم که افکارم را کنترل کنم.
۶- من باید در مورد چیزهای خطرناک و ناخوشایند نگران باشم، وگرنه آن ها ممکن است اتفاق بیفتند:
باور منطقی:نگرانی در مورد وقایعی که می توانند ناخوشایند باشند، از رخداد آن ها جلوگیری نخواهد کرد؛ این کار فقط من را در حال حاضر، نگران و افسرده می سازد.